مرا ازياد بردن


بر خرابه هاي قلب بنايي بيش نيستم سيمان بفرست


كارخوابيده




سوختم دركوچه هاي بي كسي سنگ قبرم را


نميسازد


كسي



سوختم خاكسترم رابادبرد



                                     بهترين يارم مرا ازياد برد





آتش ميزنم دنيارابه عشق رفيقي كه آتش


مردانگيشجنگل نامردان را خاكستر كرد






يادمان باشد


یادمان باشد : وقتی کسی را به خودمان وابسته کردیم !

در برابرش مسئولیم

در برابر اشکهایش ؛

شکستن غرورش ،

لحظه های شکستنش در تنهایی و لحظه های بی قراری اش ….

واگر یادمان برود !

در جایی دیگر سرنوشت یادمان خواهد آورد ،

واین بار ما خود فراموش خواهیم شد.!!


بيا بارون

ببار بارون که من تنها ترین تنهای این دنیام


ببار بارون که پاک شه غصه از روزام


ببار بارون که من خسته ترین خسته ی این دنیام


ببار بارون  تا در شه خستگی از پام


ببار بارون که من شیدا ترین شیدای این دنیام


ببار بارون تا مجنون کم بیاره از دردام


ببار بارون که من عاشق ترین عاشق این دنیام


ببار بارون،چیو کم داری جز اشکام؟



فرض محال


فرض محال:

 

قلب من می گه که هستی ، اما چشمام می گه نیستی
خیلی سخته
باورم شه ، که تو پیشم دیگه نیستی

 

بگو که هنوز چشاتو ، رو به عشق من نبستی
چشم من می گه تو
رفتی ، اما قلبم می گه هستی

 

حالا که همش خیاله ، بذار دستاتو بگیرم
بذار تو فرض محالم ،
با تو باشم تا بمیرم

 

بذار عاشقت بمونم… بذار عاشقت بمونم… بذار عاشقت بمونم….

 

حالا که همش تو رویاست ، نذار دلتنگت بمونم
مرگ بیداری برا
من ، اینو خیلی خوب می دونم
بذار عاشقت بمونم… بذار عاشقت بمونم… بذار عاشقت
بمونم….

 

مگه میشه تو نباشی ، تو مثه نفس می مونی
دستای گرمتو کاشکی
، تو به دستم برسونی
بی تو قلبم بی پناه ِ ، می میرم وقتی که نیستی
مگه میشه

باورم شه ، که تو پیشم دیگه نیستی

 

حالا که همش خیاله ، بذار دستاتو بگیرم
بذار تو فرض محالم ،
با تو باشم تا بمیرم
بذار عاشقت بمونم… بذار عاشقت بمونم… بذار عاشقت
بمونم….

 

حالا که همش تو رویاست ، نذار دلتنگت بمونم
مرگ بیداری برا
من ، اینو خیلی خوب می دونم

بذار عاشقت بمونم… بذار عاشقت بمونم… بذار عاشقت
بمونم….


 

بخند

          بخند به يادعشق بخند                      بخندبه يادبچگي

            بخندبه روي غم بخند                          بخند به روي زندگي

   بخند ، تا که زندگی                بشه گلستان و بهار


بخند تا که غصه ها                از قلب تو کنن فرار


  بخند تا که چشم من             به خندهء تو وا بشه


  بخند تا که غصه ها                از قلب تو جدا بشه





زندگي



  زندگی حکایت مرد یخ فروشی است

که از او پرسیدن فروختی ؟


گفت نخریدند و تمام شد



خدایا


خوشبختی را دیروز به حراج گذاشتند


حیف که من زاده ی امروزم


خدایا...


جهنمت فرداست


خدایا


خوشبختی را دیروز به حراج گذاشتند


حیف که من زاده ی امروزم


خدایا...


جهنمت فرداست


پس چرا امروز میسوزم!؟؟







زندگی

  زندگی وقت کمی بود و نمیدانستیم

همه ی عمر دمی بود و نمیدانستیم


حسرت رد شدن ثانیه های کوچک


فرصت مغتنمی بود و نمیدانستیم


تشنه لب عمر به سر رفت و به غول سهراب


اب در یک قدمی بود و نمیدانستیم

شاهكارزندگي


شاهکار زندگی

 

درد تنهایی کشیدن

مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگی‌ روی کاغذِ سفید

شاهکاری میسازد به نامِ دیوانگی...!

و من این شاهکارِ را به قیمتِ همهٔ فصلهایِ قشنگِ زندگیم 

خریده ام


تو هر چه میخواهی‌ مرا بخوان

دیوانه

خود خواه

بی‌ احساس


نمیــــــــفروشــــــــــم​..!





دلم


بسکه اندوهی گران دارد دلــم


دردهـای بی امـــان دارد دلــم


با تمـــام روز هـــا بیگـــانـه ام


خانه ای در آسمـــان دارد دلم


در میان سینه ام خمی عمیق


زخمی از جنس زمان دارد دلم


پای دیـــواری که یاس ارغوان


جوی آبــی آن چنان دارد دلم


همصدا با شعر هایم این غرل


واژه واژه داستان دارد دلــــم


خاطری از عشق دارد یاد تـو


کوهـی از راز نهـان دارد دلم !


 

دفترشعر


امشب شبیه اشک از چشمت رهـایم


میــخواهمت ای بهتـرین لحظه هـــایم


وقتی برایم می فرستی یک سبد گل


گم می کنم از بوی تو من دست وپایم


آغـاز روزی اینچنین سـرشار از عشق


پــــایـــان نــدارد داستان وماجــــــرایم


تصویـــــرعکس مبهمی بــر روی دیوار


بایـــــد ببینی حــــال من را از صدایـم


یادش بخیر آن روزهـــای با تو بــــودن


دنیــای من بودی تو هم بعد از خدایم


از خاطرات سال هــــا چیـــزی نمانده


جــز دفتــــر شعــــری که آوردی برایم!!


 


دريا


وای این دریا مثل دل من پر درد شده که از درد زیاد ساحلش طوفانی

شده وای چه حس عجیبی چقدر ناز که احساس کنی دریا هم درد تو

شده خیلی زیبا ست




بشكند

بعد از اين بگذار قلب بي‌قراري بشكند

گل نمي‌رويد، چه غم گر شاخساري بشكند


بايد اين آيينه را برق نگاهي مي‌شكست

پيش از آن ساعت كه از بار غباري بشكند


گر بخواهم گل برويد بعد از اين از سينه‌ام


صبر بايد كرد تا سنگ مزاري بشكند


شانه‌هايم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه

تخته‌سنگي زير پاي آبشاري بشكند


كاروان غنچه‌هاي سرخ، روزي مي‌رسد

قيمت لبهاي سرخت روزگاري بشكند

دل مستم شكست

 

وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست 

ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست 

در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی "من عاشقت هستم" شکست 

بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست 

عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست

وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد

پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست

در اين سراي بي كس



درین ســـــــــرای بــــی کسی ، کسی به در نمیزند


بــــــــه دشت پـــــــــــــــــــرملال ما ، پرنده پر نمیزند


یکی ز شــــــــب گـــــــــــرفتگان ، چراغ بر نمی کند


کســـــــــــــــی به کوچه سار شب، در سحر نمیزند


نشـــــــــــسته ایم در انتـــــــــظار این غبار بی سوار


دریغ کـــــــــــــز شبی چنـــــین ، سپیده سر نمیزند


گـــــــــذر گهی اســــت پرستم، که اندرو به غیر غم


یکــــــــی صلای آشنا، بــــــــــــــــــــه رهگذر نمیزند


دل خــــــــــــراب من دگـــــــــــــر خراب تر نمی شود


کــــــــــه خنجر غمت از ایـــــــــــن ، خرابتر نمی زند


چه چشم پاسخ است از این ، دریچه های بسته ات


برو که هیچکس نــــــدا، به گوش کـــــــــــر نمی زند


نــــــه سایه دارم و نـــــــــه پر، بیفکنندم و سزاست


اگــــــــــر نه بــــــــــــر درخت تر، کسی تبر نمی زند


من خوبم


به سلام ها دل نمی بندم،



از خداحافظی ها غمگین نمی شوم،


دیگر عادت کرده ام


به تکرار ِیکنواخت ِدوری و دوستی



خورشید و ماه !!!


******************


باران مي بارد .


با اين دونفره بودن هوا ،


من ، تنها ...تو ، تنها ...


********************

 

... آمــوختــه ام،



که دیگــر دلم برای "نبــودنـت" تنگ نشــــود...


راستی،


دروغ گفتن را نیز، خوب یاد گرفتـه ام...!


"حال مـــن خوب اســت" ... خوبِ خوب ...



بعد از تو


بعد از تو از هر قطره باران بدم آمد


از جاده های ابریِ گرگان بدم آمد


گفتم که پا خوردی و زیبایی ! ولی ... بانو !


بعد از تو من از قالی کرمان بدم آمد


چشمان تو هم رنگِ جنگل های انبوهند


بعد از تو از سرسبزیِ گیلان بدم آمد


بعد از تو از هر کس که می خندید ، رنجیدم


از پسته خندان رفسنجان بدم آمد


تو خاطرات زیرِ باران با خودت داری


بعد از تو ، من از عشق ... از باران ... بدم آمد

نجواهاي عاشقانه



عجب هوایی داری!

 

هوایت که به سرم میزند ،

دیگر در هیچ  هوایی نمیتوانم نفس بکشم!!


عحب نفس گیر است هوای دور از تو بودن !!!



باز باران

باز باران!


باز باران با ترانه می خورد بر بام خانه

خانه ام کو ؟؟؟ خانه ات کو ؟؟؟ آن دل دیوانه ات کو ؟؟؟

روزهای کودکی کو ؟؟؟ فصل خوب سادگی کو ؟؟؟
یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین

پس چه شد دیگر ؟ کجا رفت خاطرات خوب و رنگین ؟؟؟



در پس آن کوی بن بست در دل تو آرزو هست ؟؟؟



کودک خوشحال دیروز



غرق در غم های امروز



یاد باران رفته از یاد

آرزوها رفته بر باد

بــاز بــــاران بــاز بــــاران



می خورد بر بام خانه



بی ترانه



بی بهانه



شایدم گم کرده خانه ....


دل نوشته


من تو رو دوست دارم خودتم میدونی               داری این احساس و از چشام میخونی

 

من تورو دوست دارم خودتم اگاهی                   واسه تو میمیرم تو شبیه ماهی

 

من تو رو دوست دارم بیشتر از هر چیزی            وقتی که موهات و رو شونه هام میریزی

 

تو مدارا کردی با دل غمگینم                          با تو پر میگیرم بی تو من سنگینم

 

من چه حالم خوبه وقتی با من هستی            توی این حاله خوش تو با من همدستی

 

حتی تو رویاهام تو کنارم هستی

 

من تو رو دوست دارم وقتی که میخندی               وقتی که چشمات و رو بدیام میبندی

 

من تو رو دوست دارم اینو جدی میگم                  تو سراپا گوشی وقتی چیزی میگم

 

وقتی جایی میری دل من میگیره                       تو که نیستی ذهنم با خودش درگیره

 

تو که پیشم باشی پر رو یا میشم                       با تو خوشبخت ترین ادم دنیا میشم

 

دلبره نازه من شوق پروازه من                               تا ابد با من باش محرم راز من

 

دوست دارم


تمام عمر زندگانی من چهار دقیقه است

شناسنامه ام چه دروغ ها که نمی گوید

همان چهار دقیقه ای که ...

چشم دوخته بودم به چشمهایت

و تو پلک هم که نمی زدی...


برای آشتی

دلایلت چقدر منطقی است

وقتی ...

با زبان بوسه حرف می زنی...



ای روی تو ماه عالم آرای دلم...

گیسوی تو همنشین شب های دلم

دلتنگ ، ستاره می شمارم هر شب

خود را بگذار لحظه ای جای دلم..




وبلاگ هواداران استقلال

وبلاگ هواداران 2آتيشه استقلال ازتون
 
دعوت ميكنم ازاين وب ديدن فرمايد

ESTEGHLAL77774.blogfa.com


زندگي


زندگی آرام است مثل ارامش یک خواب بلند زندگی شیرین است


مثل شیرینی یک روزقشنگ زندگی رویایی است.


مثل رویای یک کودک ناز زندگی زیبا است


مثل زیبایی یک غنچه ی باز زندگی تک تک این ساعت هاست


…زندگی چرخش این عقربه هاست زندگی راز دل مادر من


..زندگی گرمی دست پدر است..زندگی مثل زمان در گذر است


دروغ


اون  روز ها گنجشک را رنگ می کردند و جای قناری می فروختن


این روز ها هوس را رنگ می کنند و جای عشق می فروشند


آن روزها مال باخته می شدی


و این روز ها دلباخته . . .



قدیم انسان ها به پای هم پیر میشدند
اما
این روزها...

خیلی از آدم ها به دست هم پیر میشوند

نه به پای هم

ديدني



منبع وبلاگ دوست عزيزمvik ازوبلاگlets have fun ميتونيد براي ديدن بيشتر اين نوع عكس به وبش مراجعه كنيد

ادامه نوشته

پسر پايز

پاییز:

کودکی هایم ,من تورا بانام مهر شناختم

بزرگ که شدم

باتمام وجود به اسم خزان احساست کردم...

زیبایی اسمت,کابوس شب هایم شده است...

منم سرنوشت برگهایی را پیداکرده ام

که در اوج سرسبزی به خزان می نشینند...

و زرد وخشک میشوند

و در زیر پای رهگذری له میشوند...

حرف دل


_ بــيـا بـگـيـرش


__ ايـن چـيـه ؟


_ قــلــبــم


__ قـلـبـت ؟


_ آره


__ چـرا مـيـديـش بـه مــن ؟


_ تــا بـعـد از تــو دل بـه كـسـی نـبـنـدم


__ واسـه چــی ؟


_ چــون عـــاشــقــتــم


__ عـشــق يـعـنـی چـــی ؟؟؟


_ پـسـر(بـا حــســرت) : يـه روز مــی فـهـمــی





برای دوست داشتنت


محتاج دیدنت نیستم...

اگر چه نگاهت آرامم می کند

محتاج سخن گفتن با تو نیستم...

اگر چه صدایت دلم را می لرزاند

محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم...

اگر چه برای تکیه کردن ،

شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است!

دوست دارم ، نگاهت کنم ... صدایت را بشنوم...به تو تکیه کنم 

دوست دارم بدانی ،

حتی اگر کنارم نباشی ...

باز هم ،

نگاهت می کنم ... 

صدایت را می شنوم ... 

به تو تکیه می کنم

همیشه با منی ،

و همیشه با تو هستم، 
هر جا که باشی!......

حرف صادقانه  دل


چقدر خواب ببینم که مال من شده ای

و شاه بیت غزل های لال من شده ای

 چقدر خواب ببینم که بعد آن همه بغض

جواب حسرت این چند سال من شده ای

 چقدر حافظ یلدا نشین ورق بخورد؟

تو ناسروده ترین بیت فال من شده ای

چقدر لکنت شب گریه را مجاب کنم

خدا نکرده مگر بی خیال من شده ای

هنوز نذر شب جمعه های من اینست

که اتفاق بیفتد حلال من شده ای

که اتفاق بیفتد کنارتان هستم

برای وسعت پرواز بال من شده ای

میان بغض و تبسم میان وحشت و عشق

تو شاعرانه ترین احتمال من شده ای

مرا به دوزخ بیداریم نیازی نیست

عجیب خواب قشنگی ست مال من شده ای



نقاشی

ادامه نوشته

جالب

ادامه نوشته

عشق

عشق

عاشق



 

ديدي چه طور اسير اون چشات شدم

ديوونه ي نگاهت و عاشق خنده هات شدم

كاش بدوني كه من همش به يادتم

تو تك تك ثانيه ها و لحظه هام

براي ديدنت،در انتظارتم


دلم براي اون صدات                                                           

براي اون شيطونيات

براي رقصيدن برق اون نگات

براي لبخند قشنگ اون لبات


تنگ شده،كاش بياي پيشم

با رفتنت تنها ميشم

كاش بدوني كه بعد تو

من شريك غمها ميشم


دلم می خواست،

با تو باشم در گوشه ای از دنیا

تنهای تنها،

در کنار تو.

اما

افسوس دست روزگار خیلی زود

آهنگ جدائی را می خواند.

اکنون                                            

در کنار خاطراتم،                                

تو را زنده می بینم ای یگانه هستی ام ...



ادامه نوشته